صدای پنج گنج جنوب ( قلعه گنج، کهنوج، رودبار، منوجان، فاریاب)
دغدغهها، خواستهها، مشکلات و مطالبات خود را برای ما بفرستید تا به گوش مسئولین برسانیم!
مشخصه تلگرام جهت تماس:
https://t.me/rashedjahangiri
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 7
کل بازدید : 116205
کل یادداشتها ها : 71
مهمان باش .( نوروزنامه ) پهندشتی وسیع که بعد از سالها به واسطه ی لطف و رحمت الهی سیراب شده است . وقتی ناباورانه قدم بر شانه های ستبرش می گذاری و گله های سرمست شتر را بر گرده اش به تماشا می ایستی و نفس های دوباره اش را شکر میگویی ... امسال جازموریان با هر سال دیگر فرق دارد . به میر مقداد راست میگویم . بیایید و ببینید و لذت ببرید . از پل بهادرآباد که به سمت آفتاب شهر روانه می شوی ، سفره ی سبز خداوند را بر دو شانه ی جاده که تا قلب جازموریان گسترده است به چشم خود خواهی دید . منت خدای را عز و جل .. گندمزارها در اوج زیبایی قد علم کرده اند و گوجه و هندوانه ها هم که به یمن قدوم سبز نوروز ، نوبر آورده اند . کبوتر دلت را بردار و نوروز را بر بام زیارت پنج تن بنشین و ببین داستان عاشقانه ی مردمان شهر من از چه قرار است .. آفتاب هست .. چای هست و سایه ی سبز کهور .. دیگر چه میخواهی ؟؟ کباب بره ی شیرمست رودبار هم که شهره ی عام است . انار از بم خورم انگور جوپار .. کباب از بره ی شیرمست رودبار ... اگر ضرورت ایجاب کند وافورهایمان را هم بر زغال تن کهور گرم خواهیم کرد . البته که خوبیت ندارد ولی مهمان حبیب خداست و شاید خوش داشته باشد کیفی کوک کند . اینجا حکایت مردان صبور و خونگرمی است که با خاک خو گرفته اند . خاکی اند با دلهایی به وسعت دریا . مردمانی غیرتمند و کاری که خاک را به هنر کیمیا کرده اند . تپه های شنی حاشیه ی جاده ، در گذر از روستای شاه آباد حریر سبز به تن کرده اند و چوپانان در نای زندگی ، سرود زیستن سر می دهند . .. چوپانان سرمست .. شیر هست .. سرشیر هست و ماست .. نیمچه بادی گهگاه دستی به گیسوان عاشقت می کشد . نه اینکه آزاردهنده باشد نه !. نوازشت میکند و مقدمت را گرامی می دارد . و چاه حسن . روستای طلاخاک . خاکی که جواهر است . گندم بکار طلا برداشت کن . سنگ بکاری جوانه می زند . الحمدلله که امسال باران هم بارید . و یقین دارم که چند روزه ی اخیر هم باران خواهد آمد و سر و تن مادر نوروز را خواهد شست . پس بیایید و ببینید و لذت ببرید .
دستهای باد بر دامان سبز روزگار . رقص گیسوهای گندمزارهای بیقرار . خنده های یاکریم عشق بر شاخ کهور . از لبان سرخ گوجه بوسه های آبدار . چهره های پینه بسته ، نسلهای آفتاب . صبح جاری در نگاه مردهای دامدار . فارغ از دلخستگی ها ، فارغ از احساس غم . خستگی در میکنی در سایه ی سبز کنار . چای می نوشی و می خندی به روی زندگی . قند چایت می شود خرمای نخل رودبار . همصدا با حلق بلدرچین عاشق می شوی . شعر می خوانی به یاد صورت زیبای یار . شکر می گویی ، دعای سرخ باران می شوی . عاشقی را می گذاری بعد در دستور کار . بعد با لحن غزل ، همصحبت پروانه ها . می نشینی پای حرف بوته ی سبز خیار . می نشانی واژه ی لبخند بر لبهای شعر . غرق شادی می شوی و می روی گشت و گذار . نرم نرمک می رسد از راه فرزند بهار . خوش به حال مردمان باصفای رودبار . سعید سالمی